نویسنده: سعید سلیمیان




 

پیمان نظامی سعدآباد

در فاصله ی دو جنگ جهانی، انگلستان سراسر خاورمیانه را تحت نفوذ و سلطه ی خود داشت. تعدادی از کشورهای منطقه مانند عراق و فلسطین و ماوراء اردن، تحت قیمومیت آن دولت قرار داشتند و تعدادی دیگر مانند مصر و عربستان سعودی حقوق و امتیازات خاصی برای انگلستان قایل شده بودند. گروه سوم از کشورهای خاورمیانه نیز به طور غیرمستقیم زیر نفوذ انگلیسیها قرار داشتند مانند ترکیه، ایران و افغانستان.
برخی زمامداران انگلیس در سالهای پس از جنگ جهانی اول به فکر انعقاد پیمان منطقه ای در خاورمیانه افتادند و آن را به منزله ی سدی در برابر توسعه طلبی و نفوذ شوروی به سوی خلیج فارس و چاههای نفت جنوب ایران تلقی می کردند. از این رو طی این سالها در جهت رفع اختلافات مرزی بین دولتهای منطقه برآمده زمینه را برای انعقاد پیمان همکاری و عدم تعرض منطقه ای فراهم می ساختند.
در اثر مساعی انگلیسیها، اختلافات مرزی ایران و ترکیه به موجب این قرارداد دی ماه 1310 حل و فصل شد و دولت ایران قسمتی از اراضی مجاور آرارات را به ترکها واگذاشت و در عوض قطعه زمین بزرگی در کردستان از آنان گرفت.
اختلافات مرزی با افغانستان نیز به موجب حکمیت دولت ترکیه در اسفندماه 1312 حل شد. مهم تر از همه اختلاف با عراق بر سرمسئله حاکمیت بر شرط العرب بود. دولت عراق در سال 1313 در این خصوص شکایتی به جامعه ی ملل تسلیم کرد و جامعه ی ملل نیز طرفین را به مذاکرات مستقیم دعوت نمود. در این هنگام انگلیسیها که برای تثبیت موضع دولتهای وابسته ی به خود در قبال خطر بلشویسم عجله داشتند تا هرچه زودتر پیمان منطقه ای امضا شود، به سرعت زمینه های سازش ایران و عراق را فراهم کردند. در توافق نامه امضا شده عراق به دلیل تحت الحمایگی رسمی و طبعاً اطمینان بخش تر بودن، از امتیازات بیشتری برخوردار شده و اداره ی شط العرب را به طور کامل در دست گرفت و در 13 تیر 1316 قراردادی در تهران بین ایران و عراق به امضاء رسید که به موجب آن با اعطای حق کشتی رانی در سراسر شط العرب به استثنای آبهای مقابل خرمشهر و آبادان به دولت عراق این کشور متعهد می شد درآمد حاصله از راهنمایی کشتیها را صرف لایروبی و بهبود شرایط کشتی رانی در شط العرب بنماید. اتفاقی که بعدها هرگز به وقوع نپیوست.
چهار روز بعد در 17 تیر 1316 پیمان منطقه ای چهار کشور همسایه بین وزرای خارجه ی ایران و افغانستان و ترکیه و عراق در کاخ سعدآباد به امضا رسید. پیمان مزبور وحدت نظر چهار کشور را در سیاست عمومی و حمایت متقابل در صورت بروز خطر نسبت به یکی از دولتهای عضو پیش بینی می کرد. امضاکنندگان متعهد می شدند از مداخله در امور داخلی یکدیگر خودداری نموده مرزهای هم را محترم بشمارند و از هرگونه مداخله و تجاوزی نسبت به کشورهای یکدیگر خودداری ورزند. رضاشاه طی نطقی پیمان سعدآباد را در این هنگام که اوضاع مشوش است «مددبزرگی به صلح جهانی» نامید. البته پیمان سعدآباد را که با هدف حفظ کشورهای عضو در قبال خطر بلشویسم و خطرات مشابه ایجاد شده بود با آغاز جنگ جهانی دوم و تغییر بلوک بندیها، و اتحاد انگلیس و شوروی عملاً از حیز انتفاع افتاد و نتوانست رسالت اولیه ی خود را به انجام رساند. در عین حال و در دوران بین دو جنگ جهانی، سلطه نظامی انگلیس را بر این منطقه تثبیت کرد و این خود دست آورد مهمی بود که این کشور از سلطه خود بر منطقه خاورمیانه بویژه ایران کسب می کرد. متقابلاً این پیمان هم از لحاظ مادی و هم از لحاظ سیاسی به زیان دولت ایران تمام شد. ایران قسمتی از ارتفاعات آرارات با موقعیت سوق الجیشی مهم را به ترکیه واگذار کرد و در تعیین خط مرزی ایران و عراق نیز رضاشاه و منابع نفتی غرب ایران و نصف شط العرب را که طبق اصول و مقررات بین المللی خط تالوک (وسط المیاه) می باشد به عراق واگذار نمود تا از بابت عبور کشتیهای نفتکش از آبادان ایران، مبالغ هنگفتی به دولت عراق تحت الحمایه انگلیس بپردازد.(1)

روابط خارجی ایران با سایر دولتها

برای هر دولت مستقل ملی و حتی دولت تحت نفوذ، گسترش روابط و تنوع و تعدد این روابط اساس سیاست خارجی بوده از اهمیت ویژه ای برخوردار است. در حقیقت نوعی انتحار سیاسی خواهد بود که دولتی روابط سیاسی، بازرگانی و اقتصادی خود را محدود به یک یا چند کشور معدود نماید تا در شرایط بحران، امکان و میدان مانور و جایگزینی را از خود سلب نماید.
علی رغم این منطق بدیهی و پذیرفته شده در روابط بین المللی، دولت کودتا در دوران حکومت بیست ساله خود و به تبع خواست و سلطه دولت انگلیس آن چنان سیاستی را در روابط خارجی خود اعمال می کرد که از ورود دولتهای دیگر بویژه دولتهای رقیب با نظام سلطه به صحنه روابط دیپلماتیک سیاسی، نظامی، بازرگانی که همسو با منافع انگلیس نبود، جلوگیری نماید و یا به بهانه های پوچ موجبات تیرگی و قطع روابط را فراهم می کرد.
اگرچه دولت امریکا بعد از شکست ویلسون، سیاست انزواطلبی را در پیش گرفت و در صحنه روابط بین المللی بویژه مناطق دور و ماوراء بحار سیاست چندان فعالی نداشت؛ اما این امر به معنای عدم تمایل و رغبت دولت امریکا و یا شرکتهای تابعه از گسترش روابط و حضور در فعالیتهای بازرگانی بویژه در زمینه اکتشاف، استخراج و تولید نفت نبود. شرکتهای نفتی امریکا قبل از کودتا بویژه به دنبال اعلام «سیاست درهای باز» تلاشی جدید برای ورود به فعالیتهای نفتی در ایران کرده در تمام دوران کودتا همین روند را ادامه دادند. اگرچه به علت حضور سلطه گرانه انگلیس همواره در این جهت ناکام ماندند.
از متن تلگراف لردکرزن وزیر امور خارجه وقت انگلیس به وزیر مختار این کشور در تهران در آوریل 1920 کاملاً استنباط می گردد که تا چه اندازه در مقابل ورود رقبا به فعالیتهای نفتی ایران حساسیت داشتند و چگونه با تمام توان و تلاش از این امر جلوگیری می کردند.
در سالهای اولیه بعد از کودتا که هنوز اقلیت قدرتمندی در مجلس شورای ملی حضور داشت و پایه های حکومت کودتا کاملاً مستحکم نشده بود، دولت ایران بویژه در زمان نخست وزیری قوام السلطنه اقداماتی برای توسعه و برقراری رابطه با دولتهای قدرتمندی مانند امریکا و آلمان به منظور مقابله با سلطه جوییهای انگلیس به عمل آورد که عمدتاً ناکام ماند. از جمله درخواست شرکتهای نفتی امریکا همچون استاندارد اویل برای عقد قرارداد با دولت ایران مورد استقبال اکثر رجال سیاسی ایران قرار گرفت.
دولت انگلیس برای عقیم گذاردن این تلاش، متوسل به طرح توطئه هائی شد تا زمینه های اجرای چنین اقداماتی را نا امن سازد. با این ترتیب تصادفی نیست که ماجرای سقاخانه و قتل ماژور ایمبری، کنسول وقت امریکا پیش آید و موجب هراس امریکاییها گردد. تحقیقاتی که در زمینه علل و عوامل بروز حادثه و قتل مزبور به عمل آمده است نشانگر تحریکات عوامل شرکت نفت جنوب و همکاری نیروی انتظامی تحت فرمان رضاخان بوده است. این حادثه آن چنان اثری بر جای گذارد که تا بیش از سیزده سال آمریکاییها از صحنه روابط خارجی ایران به دور ماندند.
با این حال بعد از گذشت چند سال و به دنبال انعقاد قرارداد ننگین 1933، شرکتهای نفتی امریکایی دوباره وارد مذاکره با دولت ایران گردیدند. و داور، وزیر دارایی وقت به تصور اینکه با رعایت منافع انگلیس می تواند خارج از حوزه قراردادی این کشور اقدام به قرارداد با آن شرکتها بنماید در سال 1315 قراردادی با شرکت نفتی امریکایی سینکلر منعقد نمود و از تصویب مجلس فرمایشی آن زمان هم گذراند. غافل از آنکه همین قرارداد موجب نارضایتی و نگرانی نظام سلطه در ایران شده اجازه و امکان اجرای آن را نخواهد داد. به طوری که سه روز بعد از تصویب قرارداد مزبور علی اکبر داور جان خود را بر سر آن گذارد و اقدام به خودکشی کرد و اجرای قرارداد هم در اثر کارشکنیهای عدیده داخلی و خارجی غیرممکن گردید و قبل از اجرا، ناکام و ناموفق مانده حوزه فعالیتهای نفتی ایران همچنان در انحصار مطلق دولت استثمارگر انگلیس ماند.(2)
دولت رضاخان حتی از نظر سیاسی و دیپلماتیک نیز اجازه گسترش و توسعه روابط با دولتهای رقیب انگلیس را نداشت به طوری که در دو مورد به علل واهی روابط خود را با دولتین آمریکا و فرانسه قطع کرد که لطماتی جدی به روابط خارجی ایران وارد آورد.
روابط ایران با دولتهای قدرتمند روسیه و آلمان در این دوره از ظرافت و ویژگی خاصی برخوردار بود. همان طور که بیان شد دولت انگلیس برای مقابله با توسعه کمونیزم، نه تنها اقدام به ایجاد بلوک بندی نظامی کرد بلکه در جهت سیاست متخذه خود در اروپا مبنی بر تقویت و توسعه فاشیزم هیتلری برای مقابله با کمونیزم روسیه شوروی، در ایران نیز به تقویت روابط تشویق می کرد و این امر صرفاً برای برقراری موازنه قوا میان دو قدرت روسیه و آلمان متناسب تشخیص می داد.
در عین حال با سرکوب حزب کمونیست ایران و مراقبت دایم از کارشناسان آلمانی مواظبت می کرد تا این دو دولت نتوانند نفوذ و ریشه زیادی در میان گروههای اجتماعی پیدا کنند.
در حقیقت روابط دولت کودتا محدود به همسایگان او بود و تنها مسافرت رضاشاه به خارج از کشور علی رغم اسلاف وی که سفرهای متعددی به اروپا کردند، محدود به یک سفر به ترکیه گردید که این سفر هم سیاستهایی را با خود به ارمغان آورد که نظام مبتنی بر فرهنگ اسلامی و ایرانی را به مقابله خواند و لطمات شدیدی وارد آورد.

سیاستهای داخلی رضاشاه

اگرچه بررسی سیاستها و عملکرد نظام تحت سلطنه در دوران رضاشاه در امور داخلی موضوع مورد بحث این رساله نمی باشد؛ اما بسیاری از این سیاستها در جهت تکمیل موضوع مورد بحث این رساله نمی باشد؛ اما بسیاری از این سیاستها در جهت تکمیل سیاستهای خارجی رژیم بوده اصولاً تفکیک آنها مشکل می باشد، بویژه که سیاست امپریالیسم انگلیس برخلاف سیاستهای امپریالیسم امریکا نه تنها درازمدت بوده بلکه تأمین و استحکام آن از درون خانه و ایجاد شرایط مناسب برای تداوم سلطه و نفوذ می باشد. طبیعی است چنین سیاستی نمی تواند نسبت به تحولات و روابط اجتماعی داخلی بی تفاوت باشد که یقیناً تاثیرات خود را بر روابط خارجی خواهد گذاشت. با این ترتیب ملاحظه می گردد که در این دوره خاص ما شاهد فعل و انفعالات و تحولات جدی و عمیقی بر روابط فرهنگی و اجتماعی کشور هستیم که طراحی و اجرای آن یقیناً حاصل تراوشات فکری دیکتاتوری نظامی و بی سواد نبود. در بررسی و تحلیلی مقایسه ای ملاحظه می گردد که این برنامه ها به صورتی فراملی و در اغلب کشورهای تحت سطه و مشابه یکدیگر به مرحله اجرا درآمده است. نمونه بارز آن تحولات رخ داده در ترکیه با روی کار آمدن پاشا «آتاتورک» و انقراض خلافت عثمانی می باشد که مقارن همین دوره اتفاق افتاد.
سیاستهای داخلی مرتبط با سیاست خارجی در این دوره را به طور خلاصه در پنج مقوله زیر می توان بیان کرد:

الف: سیاست مذهب زدائی

امپریالیسم انگلیس در دوران قاجار متوجه قدرت فوق العاده مذهب و رهبران مذهبی در تحولات سیاسی-اجتماعی ایران شده بود و امکان نفوذ و رسوخ در آنها را نیز مشکل بلکه غیرممکن می دید. تجربه تلخ انگلیس و شکستهایی که این کشور در تحمیل خواسته های خود و کسب امتیازات نامشروع از جمله در قراردادهای امتیاز رژی، رویتر و قرارداد وثوق الدوله در اثر دخالت رهبران مذهبی متحمل شده بود، این دولت را مصمم ساخت که در موقعیت استثنایی به دست آمده در حکومت رضاخان ضربه خود را وارد کرده و به زعم خود برای همیشه اقتدار مذهب و نفوذ رهبران مذهبی را ریشه کن کند. جالب توجه است که اردشیر ریپورتر یکی از توصیه های مهمی که به رضاخان می کند همین مسئله مذهب زدایی است.
نکته جالب دیگر اینکه رضاخان برای فریب جامعه عمیقاً مذهبی ایران در دوران انتقالی از 1299 تا 1304 چهره ای مذهبی به خود گرفته در اغلب مراسم مذهبی از جمله تعزیه خوانیها حضور می یافت و حتی در محل استقرار نیروهای قزاق، مراسم روضه خوانی به راه می انداخت و پس از تثبیت دیکتاتوری سیاست مذهب زدایی را به مرحله اجرا درآورد.
در اجرای این سیاست، رضاشاه نه تنها درصدد سرکوب و نابودی رهبران مذهبی- سیاسی فعال همچون مدرس برمی آید، بلکه با اعمال سیاستهای خلع لباس روحانیان، تعطیلی مراسم و فعالیتهای مذهبی از جمله روضه خوانیها، قادر می گردد این قدرت بزرگ را که چون خاری در چشم انگلیس بوده و مانع از دستیابی راه امیال امپریالیستی این کشور بود شدیداً تحت فشار قرار دهد.

ب: غرب زدگی و تجددخواهی

به موازات اعمال سیاست مذهب زدایی و سرکوب مخالفین مذهبی و به منظور پرکردن خلاء فرهنگی ایجادشده، سیاستهای غرب زدگی و تجدد خواهی به مرحله اجرا درآمد. کشف حجاب، تحمیل لباس و کلاه اروپایی، استعمال عناوین غربی در ادارات و مؤسسات دولتی و هم چنین اعزام پی در پی دانشجویان ایرانی به اروپااز جمله این سیاستها بود که دولت در جهت جایگزینی فرهنگ اسلامی با فرهنگ اروپایی به کار می گرفت. حضور اعضای خانواده پهلوی بدون رعایت حجاب در حرم حضرت معصومه و متعاقب آن رفتار خشن رضاشاه به خاطر عکس العمل روحانیت و فاجعه به گلوله بستن مردم در مسجد گوهرشاد مشهد در حقیقت همسو با این سیاست اعمال می شد.
دانشجویانی که در دوره رضاشاه به اروپا اعزام گردیدند. قشر روشنفکر غرب زده ایران را تشکیل دادند که آثار وجودی آنها در صحنه سیاست ایران تا اوایل دوران بعداز پیروزی انقلاب اسلامی و تلاشی که برای حفظ پیوند این کشور با غرب به کار می بردند، مشهود بود. از میان همین گروه کسانی بوده هنوز هم هستند که موقعیت خود را مدیون رضاشاه دانسته فارغ از سیاستهای تخریبی خارجی و داخلی او از ستایشش دست برنمی دارند.

ج: حفظ رجل وابسته به غرب

دیکتاتورهایی که در اثر کودتا به قدرت می رسند، سیستم و نظام جدیدی را به وجود آورده به ندرت از وجود رجال سیاسی گذشته استفاده می کنند ولی از آنجا که کودتای رضاشاه طراحی شده نظام سلطه بود، از این جهت مستثنی می باشد. رضاشاه در عین اینکه مانند همه دیکتاتورها تمایلی به حفظ هیچ فرد یا افرادی شاخص و قدرتمند مستقل از خود را نداشت و ظاهراً چند روزی در آغاز کودتا اغلب آنها را دستگیر و زندانی کرد؛ اما مجموعه شبکه وابسته به غرب را که از دوران مشروطیت در ایران در قالب شبکه فراماسونری و پیوندهای خانوادگی معروف به هزار فامیل عمل می کردند نه تنها سرکوب نکرد بلکه در تمام این دوران نیز کسانی از میان همین گروه مصدر مسئولیتهای مهم و کلیدی حکومت بودند و طبیعتاً کنترل کننده و مجری سیاستهای نظام سلطه در کشور بودند.
این نکته قابل توجه است که شبکه حاکم در ایران از دوران قاجار تا پیروزی انقلاب اسلامی به صورت خانوادگی و در قالب سازماندهی های وابسته به امپریالیسم انگلیس، و از همه مهم تر، لژهای فراماسونری، فارغ از تغییرات انجام شده در رأس هرم قدرت همچنان مصدر امور بودند!! البته به مقتضیات زمان تغییراتی در استفاده از این مهره ها به وجود می آمد و گاهی بعضی از این افراد خانه نشین می شدند و یا حتی به ظاهر مورد غضب قرار می گرفتند ولی هرگز از صحنه سیاست طرد نگردیدند و تا زمانی که در حلقه رجال سیاسی و هیئت حاکمه قرار داشتند از آنها محافظت به عمل می آمد.

د: ایجاد محیط رعب و وحشت

لازمه ایجاد تحولات ناخواسته ملی، ایجاد محیط رعب و وحشت و برقراری حکومت دیکتاتوری مطلقه است. در چنین شرایطی هر نوع نغمه مخالفی خاموش می گردد و هر حرکت ناموافقی سرکوب می شود و زمینه ی اجتماعی-سیاسی طوری طراحی می گردد که هیچ فرد یا گروهی جرئت ابراز مخالفت و یا حرکت مستقل از نظام استبدادی نداشته باشد.
در این حالت بهره برداری از نظامیان که اطاعت از فرماندهی را سرلوحه کار خود می دانند بیشتر مورد توجه قرار می گیرد. سیاست امنیتی رضاشاه در همین مسیر تنظیم می گردد.
پستهای کلیدی را بویژه در اداره امور ولایات و ایالات مختلف بر عهده نظامیان مورد اعتماد خود می گذارد و به آنها این اختیار و آزادی را می دهد که سیاست سرکوب و خشونت را در پیش گیرند.
شکی نیست در چنین شرایطی از رعب و وحشت، گردنکشان و یاغیان محلی نیز دیگر امکان قدرت نمایی نیابند و نوعی امنیت گورستانی بر جامعه حکمفرما گردد به همین علت دوران حکومت رضاشاه را دوران اختناق نامیده اند.
سرکوب سران عشایر و ایلات و همچنین نهضتهای مستقل ملی در جهت ایجاد چنین محیطی به نام برقراری امنیت اجرا گردید.

سیاست چپاول و ثروت اندوزی

رضاخان از آنجا که قسمت عمده دوران زندگی خود را در فقر و بینوایی به سر برده بود حرص و طمع سیری ناپذیری نسبت به جمع آوری مال و ثروت اندوزی داشت و به هر طریق ممکن سعی می کرد منابع غنی کشور بویژه املاک حاصلخیز شمالی ایران را در مالکیت خود درآورد. مأمورین او نیز در این راه از هیچ گونه تجاوز و تعدی به مردم فروگذار نمی کردند. به طوری که این ضرب المثل معروف شد که در این دوران دزدی در ایران موقوف گردید و هیچ کس حق دزدی نداشت مگر یک نفر، آن هم رضاخان میرپنج!!(3)

انجام کارهای عمرانی و مدرن سازی

هر نظام غیرمردمی و تحت سلطه ضرورتاً اقداماتی را نیز در جهت رفاه و توسعه ملی که سرلوحه همه نظامهای مردمی است انجام می دهد تا بتواند بدان وسیله بخش ناآگاه جامعه را فریب داده و در عین حال پوششی بر خیانتهای خود و چپاولهای ملی ایجاد کرده باشد. تردیدی نیست که در دوران حکومت رضاشاه برخلاف دوره قاجار یک سلسله اقدامات چشمگیر عمرانی و همچنین تغییر در ساختار و ارکان اداری در جهت سیاست مدرنیزه کردن کشور صورت گرفته است که آثار آن هنوز هم باقی است. همین اقدامات موجب فریب و انحراف افکار بسیاری گردیده است که در قضاوتهای خود دچار تناقض و مشکل می گردند و اگر توجه به علل و عوامل آنها نداشته باشند تصویر مثبت و خیرخواهانه ای از حکام وقت پیدا می کنند و خواهند گفت که نباید همه کارهای آنها را محکوم کرد. در حالی که باید توجه داشت همه این اقدامات نه در جهت اهداف خیرخواهانه بلکه در جهت فریب عامه و سرپوش گذاردن بر تداوم سطه بیگانه و چپاول اموال و منابع ملی ضرورت می یابد.

پی‌نوشت‌ها:

1. برای مطالعه بیشتر مراجعه شود به تاریخ بیست ساله ایران.
2. مکی، حسین، تاریخ بیست ساله ایران، ج6، ص 412-411.
3. یکی از نمایندگان مجلس انگلیس بعد از برکناری رضاشاه در مقاله ای در وصف او چنین می نویسد: «رضاشاه دزدان و راه زنان را از سر راههای ایران برداشت و به افراد ملت خود فهماند که من بعد در سرتاسر ایران فقط یک راهزن بزرگ باید وجود داشته باشد.» تاریخ بیست ساله ایران، ج 6، ص 164.

منبع مقاله :
(1387)، سقوط2: مجموعه مقالات دومین همایش بررسی علل فروپاشی سلطنت پهلوی، تهران: موسسه مطالعات و پ‍ژوهشهای سیاسی